سایه ها سوختند …

ساخت وبلاگ

مُهرستان »

سایه ها سوختند…

اقتدار آتش درون نخل های سر به فلک کشیده ی تنگ مُهر، دل های مردمان خطه ی آفتاب تابنده و خاک تفتیده را سوزاند…

من نخل هستم!

سایه بانی بی منت
یادگاری از دل تاریخ…
همنشین و هم سفره ی مردمانِ این سرزمین در سال های تنهایی

ناراحتی من، بابت از بین رفتن گذشته ام نیست… چرا که یاد و خاطره ام ریشه ی استواری در دل خاک است

اما ای یار دیرین… از آن بگویم که
اگر تمام آب های جاری هم بر روی من بریزی باز هم برای اطفاء آتش گُر گرفته ای که درونم زبانه می کشد، کافی نیست!

سال هاست که درون سینه ام پنهان بود و اکنون تو آن را به نظاره نشسته ای… نمی توانستم شاهد سوختن سایه های قامت کشیده باشم… صدای ناله و شکستنشان را بشنوم و سکوت کنم!

من نخل هستم!

خاموش تر از همیشه…
بر شماست که ناله ی شکسته شدن مرا بشنوی

آه…سوختنش مرا یاد سروده ی آن شاعر همنشین آتش انداخت که گفت:

 

“” این چنین گرم در خود مسوز
مپیچ این چنین تلخ بر خود مپیچ
که گر دستِ بیدادِ تقدیرِ کور
 تو را می دواند به دنبال باد
 مرا می دواند به دنبال هیچ””

احمد بهار

مهر لامرد...
ما را در سایت مهر لامرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان mohrestan بازدید : 125 تاريخ : سه شنبه 21 ارديبهشت 1395 ساعت: 14:46